خوش آمدید

مرجع گرافیک و کد نویسی

محل نمایش تبلیغات شمامحل نمایش تبلیغات شمامحل نمایش تبلیغات شمامحل نمایش تبلیغات شما

آرشیو مطالب
Archive

امکانات وب
Code

پر مخاطب ها
Favorite Posts

خبرنامه
NewsLetter

عضویت
Register

نام کاربري :
رمز عبور :

در احساس احمقانه
نویسنده : اعظم چارباشلو سه شنبه 19 آذر 1398 - 4:14

هفته گذشته خواندن کتاب را در قطار شروع کردم. همانطور که انجام می دهید سفر من دو و سه ساعت چهارم طول کشید و در آن زمان ، فصل های یک و نیم را خواندم. من معمولاً سریع خواننده هستم و به همین دلیل این اتفاق برای من بسیار کند بود. علاوه بر این ، نه تنها آهسته بودم ، بلکه تمام آنچه را که می خواندم را درک نکردم. و به همین دلیل ، احساس احمق بودن کردم. 

من این را می نویسم زیرا می خواهم بدانید که اکثر ما تجربه خواندن کتاب را داریم که باعث می شود احساس کمی تاریک کنیم ، کتابی که برای درک آن تلاش می کنیم. این فقط چیزی نیست که در دوره دکترا اتفاق می افتد. ادامه می دهد ... 

پس چرا این اتفاق برای من افتاده است؟ خوب ، بیایید کتابی را که می خوانم به عنوان نمونه ببریم. من دو نظریه جداگانه اجتماعی را که نویسنده گرد هم آورده بود خوانده بودم. من یکی از آنها را خیلی خوب درک کردم و آن را به طور گسترده در کارهای خودم به کار بردم. نظریه دیگر که من کمی از آن استفاده کردم و در حالی که من کاملاً راحت نیستم ، با آن نوشتم و در مورد آن تدریس کردم. بنابراین اگر من دو تئوری منبع را می شناختم ، کتاب باید یک طفره رفتن بود. اما اینطور نبود دلیل این است که این کتاب دو نظریه را به شکلی دور هم جمع کرده است که برای من بسیار ناآشنا بود.

This wasn’t the first book that the author had written on the topic. This was the most recent in a series of papers and books that established their particular line of argument. So in beginning with the latest book, rather than at the beginning of the writings, I was entering a world of the writer’s thinking that was now relatively advanced. Ideas that they might have taken 8000 words to explain in an early paper were now a couple of tightly argued pages – or even less. I was trying to get into, and onto, a scholarly agenda which had taken the author some ten years to build up.

با این حال ، اگرچه مدت زمان زیادی طول کشید تا تعداد کمی از کلمات را بخوانم ، اما هنوز هم همه آنها را درک نکردم. با این حال استراتژی من این نبود که سرعت همه چیز را کاملاً شفاف کند کند کند. من روی هر صفحه متوقف نشدم تا احساس کردم آخرین نکته را درک کرده ام. من سعی کردم فقط به درک کافی از هر صفحه دسترسی داشته باشم تا بتوانم ادامه دهم.

14566402108_f8fb9e5bd6_zچرا؟ خوب ، این کتابی بود که نویسنده در دو فصل اول تمامی عناصر چارچوب را معرفی کرد. بقیه کتاب چارچوبی را که جزئیات هر عنصر کلیدی را با جزئیات بیشتری شرح داده ، باز کرد. همانطور که من در فصل های اول تلاش کردم ، یکی از چیزهایی که من روی آن ها نگه داشتم ، در حالی که احساس کسالت زیادی هم داشتم ، این بود که ایده هایی که من فقط درک آنها را کم نور کرده بود ، احتمالاً تا پایان هشت فصل خیلی واضح تر می شد.

علاوه بر این ، چون این یک کتاب دانشگاهی بود ، می دانستم که تکرار ایده های کلیدی وجود خواهد داشت. من فکر کردم بسیار محتمل است که نویسنده به جمع بندی حرکات مختلف استدلال ، ارائه خلاصه های گلدان در فواصل استراتژیک و در پایان هر فصل ادامه دهد.

با این حال ، و در حال حاضر سه فصل در ، من هنوز هم همه آن را نمی گیرم ، اما من به کلی حرکت است.

پس چرا من ادامه می دهم؟ خوب ، به این دلیل است که موضوعی که کتاب به آن پرداخته است ، موضوعی است که به کمی تحقیقاتی که انجام می دهم مربوط به آلمانی است. نویسنده ادعا می کند ، تا آنجا که می توانم از مقدمه بگویم ، راهی برای دستیابی به برخی از سرزمین های مفهومی تیره که با آن روبرو هستم ، ارائه می دهد. بنابراین من به پروژه تحقیقاتی خود مدیون هستم که کتاب را واگذار کنم. منابع نظری موجود من مطابق آنچه چندین بار تلاش برای نوشتن نشان داده ام ، به کار منوط نیست. من باید سعی کنم چیزی را پیدا کنم که به من کمک کند بن بست را تحمل کنم حتی اگر خواندن به سادگی قطار جدیدی از فکر خود را برانگیزد.

به عنوان دانشمندان ، ما هرگز دست از کار سخت فکر نمی کنیم. در حالی که من و شما احتمالاً همه می توانیم به بعضی از افراد که سالها در همان قسمت تفکر دکتری ناهار خوری میزنیم اشاره کنیم ، دانشمندانی که تحسین می کنیم همچنان با ایده های دشوار روبرو شده اند. 

این احساس ضخیم بودن به اندازه ، پرسه زدن از راه گریز ، فقط دیدن جایی که در آن اتفاق می افتد ، تقریباً در آنجا بودن اما نه کاملاً ، آن درک درست از دسترس نیست ، آن جمله تقریباً در لبه زبان شما شکل گرفته است ... این است کاری که اکثر ما در سراسر شغل دانشگاهی خود انجام می دهیم. تقریباً اما نه - در واقع فکر ما تحت فشار قرار دارد. اگر بخواهیم به رشد خود ادامه دهیم و در گفتگوهای علمی کمک کنیم ، گیر و گیر و احساس احمق بودن کاملاً ضروری است. 

ویگوتسکی ، تئوریسین آموزش روسی ، نامی برای این وضعیت غیر آگاهی ، منطقه توسعه نزدیکی (ZPD) داشت. وی گفت: یادگیری ما احتمالاً وقتی که ما در محدوده بیرونی کارهایی که می توانیم فکر کنیم و انجام دهیم کار می کنیم در حد عالی باشد. ZPD یک منطقه راحتی نیست. به احتمال زیاد کاملاً ناامیدکننده است . اما مکانی است که می توانیم چیزهای زیادی یاد بگیریم *.

تفاوت عمده بین دانشگاهیان با تجربه بیشتر و محققان دکترا در این نیست که ما باهوش تر هستیم. ما فقط در خارج از عمق خود تجربه کرده ایم ، عادت کرده ایم که احساس احمقانه کنیم. ما مجبور شدیم از طریق I-not-get-to-to-درک قبل از آن کار کنیم. می دانیم که اگر در آنجا آویزان شویم و دست نکشیم ، اتفاق می افتد. حتی وقتی ، مانند این کتاب برای من ، این متن به خوبی نوشته نشده است و به همین دلیل مبهم می توانم به راحتی تسلیم شوم. کمتر از نوشتن نامه های درخشان به معنای این نیست که ایده های کتاب ارزش تلاش را ندارند.

من به این فکر ادامه می دهم که ندانستن پیشرو لازم برای شناخت بیت است. ندانستن دلیلی برای ترساندن نیست. در عوض ، زمانی است که شما باید راهکارهای خوبی برای همراهی خود داشته باشید تا دچار مشکل نشوید . 

در دوره دکتری من کلمات کلیدی را یادداشت می کردم تا بتوانم آنها را به خاطر بسپارم. من در قطار متوجه شدم که تقریباً همان کار را با این کتاب دشوار انجام می دهم تا بتوانم کلمات اختصاری عجیب و غریب مورد استفاده نویسنده را به خاطر بسپارم. و با بررسی ساختار کتاب برای دانستن آنچه در آن ارائه شده است ، فهمیدن این که می توانم از متا تفسیر و نشانه گذاری انتظار داشته باشم و لیستی از کلمات اختصاری و معانی آنها را بنویسم ، این راهکارها به این معنی بود که می توانم مطالعه کنم ، هرچند به آرامی و بدون درک کامل.

بنابراین در اینجا احساس می کنیم کمی در سمت متراکم احساس می کنیم. همه چیز خوبه. احمق است خوب است.

سفر قطار بعدی را انجام دهید. هنوز پنج فصل دارم که باید بروم.

 

Vygostky استدلال کرد که یادگیری در ZPD به طور کلی نیاز به کمک های استراتژیک از یک معلم دارد. این ممکن است در دسترس ما به عنوان محققان بزرگسال نباشد. با این حال ، صحبت کردن بر روی متن فریبنده ، همیشه ایده خوبی است ، همانطور که در مجموعه استراتژی های خواندن خود از فهرست آثار خود داریم.

بازدید : 483
برچسب‌ها :
صفحات وب
از دیگر مطالب ما هم دیدن فرمایید!
درباره وب
About Us
آمار سایت
Statistics
آنلاین :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته گذشته :
بازدید ماه گذشته :
بازدید سال گذشته :
کل بازدید :
تعداد کل مطالب : 17
تعداد کل نظرات : 0